گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

چهره دلبر و من گلگون است

لیک آن ازمی و این از خون است

گرنه بر کشته فرهاد گذشت

اسب شیرین زچه رو گلگون است

خون بود قسمت چشم و لب ما

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۰

 

قاسم ای جشن طرب بر تو تباه

حجله عیش عروس از تو سیاه

در مکش باره سوی قربانگاه

چکند یک تن و یک دشت سپاه

به صف آرائی مژگان سوگند

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۱

 

قاسم ای خانه صبر از تو خراب

ز آتش داغ توام سینه کباب

روز شادی است نه هنگام شتاب

مرو از صحبت ما روی متاب

به تن پاره اکبر سوگند

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode