گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷

 

حرمت تو حسبی و نسبی است

حرمت نعمتی و مالی نیست

در دو صد شهر یکی نیست چو من

یک ده از بیست چو او عالی نیست؟

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱

 

با هر آن دوست که گویم غم خویش

غم او از غم من بیشتر است

آن کز او مرهم دل می طلبم

دل او از دل من ریش تر است

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۸

 

بنده در مستی اگر گفت فضول

جرم او را به تفضل بگذار

آنکه را نیست به هشیاری عقل

زو به مستی طمع عقل مدار

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۸

 

همه ناخوانده روی نزد کسان

کس نبیند چو تو در هیچ کسی

چو برانندت باز آیی زود

چه کسی آدمیی یا مگسی

ادیب صابر
 
 
sunny dark_mode