صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۳
تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است
جگر لاله عذاران چمن سوخته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۴
تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است
سرو دودی است که از خرمن گل خاسته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۷
از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است
از گل و لاله زمین یک طبق گل شده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۹
هر چه جز حیرت دیدار بود نادانی است
لوح محفوظ همین مرتبه حیرانی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۰
گرچه رخسار ترا آب طراوت کم نیست
اثر گریه ما هیچ کم از شبنم نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۱
عشق را چشم به سامان تن آسانی نیست
راحتی نیست که در جامه عریانی نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۲
از سرانجام عمارت خوشی از دلها رفت
وسعت از دست و دل خلق به منزلها رفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷۴
عشق هر چند مجازی است خوش است
سلطنت گرچه به بازی است خوش است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۸
در بساط آسمان خشک، همت کم بود
آفتابش کاسه دریوزه شبنم بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۵
چون فروزان ز می آن آینه طلعت گردد
آب در دیده خورشید قیامت گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۷
صحبت مردم افسرده سکون می آرد
آب استاده، ز پا رشته برون می آرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۸
صبح وصل است و مرا حال چنین می گذرد
شب آدینه مستان به ازین می گذرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۹
طفل محبوبم اگر رخ ز شراب افروزد
شمع امید من از عالم آب افروزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۰
بی تائمل به مقامی دل غافل نرسد
هر که نشمرده نهد گام به منزل نرسد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۱
از سفر با رخ افروخته جانان آمد
رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۲
اهل بازار ز زهاد به انصافترند
بیشتر دست و دهن آب کشان، پاک برند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۳
پیش سایل چه ضرورست بپا برخیزند؟
از سر مال به تعظیم گدا برخیزند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۴
گر مصور قلم از موی میان تو کند
چه خیال است که تصویر دهان تو کند؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۶
از حیات آنچه ترا صرف به طاعات شود
چون رسد وقت، شفیع همه اوقات شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۷
حسن اگر بدرقه شعله آواز شود
طایر حوصله شیدایی پرواز شود