گنجور

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

گر سوی ملک عدم باز بیابی راهی

شاید از سر وجودت بدهند آگاهی

تو گر از چاه طبیعت بدر آئی بیرون

یوسف مملکت مصری و صاحب جاهی

در ره مصر حقیقت که هزاران خطر است

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

دارم ای دوست ز بیداد تو فریاد بسی

چه کنم چون نبود دادگری، دادرسی

در طریقت نسزد جز گله از دوست به دوست

به حقیقت نبود دادرسی جز تو کسی

بی تو ای روح روان زنده نشاید آنی

[...]

غروی اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode