×
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱
بشنوی گر ز من غمزده پندی مردی
دل به این دهر ستمپیشه نبندی مردی
خنده و شوخی بیجای گل از بیدردیست
گر از این عشرت ده روزه نخندی مردی
بید بر خویشتن از بیم بریدن لرزد
[...]
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲
در ره عشق اگر پیرو دردی مردی
طالب خون دل و چهره زردی مردی
یاد گیر از کره باد جهان پیمایی
در پریشانی اگر بادیه گردی مردی
چون کشیدهست صف لشکر غم چار طرف
[...]
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵
دست دل کوته و دامان وصال تو بلند
کی در این راه به جایی رسد اندیشه ما
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱
بلبل گلشن تصویر در و دیوارم
روز ویرانی من موسم پرواز من است
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - دامان رقیب
باز چون سرو قد افراختهای یعنی چه
ریشه بر هر جگر انداختهای یعنی چه
چهره چون لاله ز می ساختهای یعنی چه
ماه من پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
[...]
۱
۲