گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷

 

مست عشق تو که میدان طلب از شیر شود

شیر مست است که در بیشهٔ شمشیر شود

چشم شایستهٔ دیدار فرو می بندم

بر سِتم نیست اگر کار اجل دیر شود

مرد میدان تو را ناز کُشد، نی شمشیر

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۸

 

نیست ممکن دل ازان جان جهان سیر شود

حسن از آیینه محال است که دلگیر شود

دهن تنگ تو هرجا که به گفتار آید

لب رنگین سخنان غنچه تصویر شود

بیقرار تو چو مجنون ننشیند از پا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۹

 

شوق را صبر محال است عنانگیر شود

که شنیده است نیستان قفس شیر شود؟

از عنانگیری خاشاک چه پروا دارد؟

سیل را چون کشش بحر عنانگیر شود

تا توان در قدم خم چو فلاطون گذراند

[...]

صائب تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

در قیامت اگرم زلف تو زنجیر شود

دل ز دوزخ میر اندیشه که دلگیر شود

جان شیرین من است آن لب میگون جانا

حاش لله که کس از جان چنین سیر شود

تا نظر میرود از موی تو سر پیدا نیست

[...]

نیر تبریزی
 
 
sunny dark_mode