گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹

 

از سر کوی تو ما بی سر و سامان رفتیم

تشنه و مرده ز سرچشمه حیوان رفتیم

ما چو یعقوب به مصر، از پی دیدار عزیز

آمدیم اینک و با کلبه احزان رفتیم

چند گویند رقیبان به غریبان فقیر

[...]

سلمان ساوجی
 
 
sunny dark_mode