×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴ - ایاز
گر انا الحق ندهم دست چرا ایدل و جان
وادی ایمن و منصورت از آن داد نشان
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۷ - اگهی
در سر میدان جانبازان خود بهر خدای
تا مه نو گوی و چوگان بشکند ناگه در آی
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۶ - بها
گرچه در دل سر جنگست بتان را همه دم
در دل ما سر صلحست و صفا بر سر هم
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۹ - شاه ملا
خاکروبان درت را هوس کعبه خطاست
گر دل بیسر و پاییم کند میل رواست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۸ - عبدالله
نه که بیخون جگر راحت دل دیده نیافت
تا دلم خار نخورد آبله پا نشکافت
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۵۰ - غنی
یکدم آسوده ز کشتن دل قصاب نبود
تیغ خونریز دل سخت ترا خواب نبود
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۶۳ - مقصود
اهلی از گفتن و ناگفتن غم پا بگل است
بیزبان فهم شود قصه اش آخر دو دلست