گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵

 

به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت

که سر و پا و سلامت نبود روز قیامت

حشم عشق درآمد ربض شهر برآمد

هله ای یار قلندر بشنو طبل ملامت

دل و جان فانی لا کن تن خود همچو قبا کن

[...]

مولانا
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

منم و شورش و غوغا ز غمت تا بقیامت

چو سلام تو شنیدم چه برم راه سلامت

دل من مست بقا کن ز تجلیت فنا کن

چو دلم می نشکیبد چو کلیمی بکلامت

چو غمت برد قرارم خبر از طعنه ندارم

[...]

حسین خوارزمی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۹

 

حسرت یثرب و هجر حرم و غصب امامت

محشر قتلگه و آن همه غوغا و غرامت

رنج کوفه غم شام آن دگر آشوب و قیامت

عشق و درویشی و انگشت نمائی و ملامت

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

اگر آنزلف و بناگوش بود و آن قد و قامت

دل و دین صبر و خرد را بنه ورو بسلامت

گل درد پرده خود چون نگرد آن رخ زیبا

سر از باغ رود بیند اگر آن قد و قامت

یک کنایه نبود بیش از آن قامت موزون

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode