×
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹
تیغ بر کفش دیدم خون من به جوش آمد
خنده زد گل زخمی ناله در خروش آمد
چشم او نگاهی کرد لعل او حدیثی گفت
هوش مست و بیخود شد بیخودی به هوش آمد
نکهت بهار آمد ساغر طرب برکف
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۹
ای نگاهت از شوخی محشر تغافلها
عارضت ز تاب می خانه سوز بلبلها
دیده حیرتستان شد نذر لالهرخساران
سینه سنبلستان شد وقف زلف و کاکلها
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۲
جام لاله پر می شد وقت بادهنوشیهاست
میپرست را امروز باغ دلگشا صحراست
وقت میخوری دیدم گرمیی ز چشم او
رند لاابالی را یار گرمخون صهباست
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۰
دانه ای نمی کارم اشک آتشین دارم
حاصلی نمی خواهم برق خوشه چین دارم
محرم داو گشتم خجلت طبیبان بس
عذر ناله می خواهم درد دلنشین دارم
سرگذشته ای چون من در صف شهیدان نیست
[...]