گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

از شعاع روی او آفتاب درتاب است

پیش مهر رخسارش ماه کرم شب تاب است

کی به دولت دنیا می رسد زخامی ها

تاب گوهری نبود رشته را چو بیتاب است

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۳

 

فصل نوبهاران است ابر در خروش آمد

نغمه سنج شد بلبل، خون گل به جوش آمد

صبح روز باران است مفت می گساران است

باده بی محابا زن ار پرده پوش آمد

هیچکس نمی ماند بی نصیب از قسمت

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۰

 

از وصال مایوس است این دلی که من دارم

او بهشت و طاووس است این دلی که من دارم

قرمزی گل رویی برده صبر و آرامم

در فرنگ محبوس است این دلی که من دارم

جویای تبریزی