گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنیم

یا دو چنگ از جور او در دامن دیگر زنیم

هر زمان ما را دلی کی باشد و جانی دگر

تا به عشق بی‌وفایی دیگر آتش در زنیم

تا کی از نادیدنش ما دیده‌ها پر خون کنیم

[...]

سنایی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

کو حریفی تا دو جامی از می احمر زنیم

چون شراب از بی‌خودیها تکیه بر ساغر زنیم

تازه شمعی کاش افروزند در بزم وصال

بر سر این شعله‌های کهنه تا کی پر زنیم

مختصر دستی که ما را بود صرف جام شد

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷۱

 

چند چون اخگر نفس در زیر خاکستر زنیم

خیز تا از چرخ نیلی خیمه بالاتر زنیم

از بساط خاک برچینیم بزم عیش را

با مسیحا در سپهر چارمین ساغر زنیم

بزم گل بازی فرو چینیم در گلزار قدس

[...]

صائب تبریزی
 

قاآنی » ترجیع بند

 

جشن محمودیست ساقی خیز تا ساغر زنیم

ساغری ننهاده از کف ساغر دیگر زنیم

چیست ساغر خم چه تاب آرد به کشتی ده شراب

تا به ط‌وفان پشت‌پا چون نوح پیغمبر زنیم

نی‌نی از کشتی چه‌ خیزد ظرف می دریا خوشست

[...]

قاآنی
 
 
sunny dark_mode