گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۹۶

 

حسن خلق و خلق می ‌دانم ز حق

عارفان دانند سر خلق خلق

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۰۰

 

خواجه بی ‌عقل است و سرگردان شده

پیچ دستارش گواهی می ‌دهد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۰۱

 

خواجه‌ای دیدم که می آید ز کیچ

گرچه کیچی بود با ما بود کیچ

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۱۱

 

در حقیقت بنده و سیّد یکی است

گر تو را شک هست ما را بی شکی است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۲۱

 

در گلستان این چنین خوش رسته‌ای

وانگهی در بزم او گلدسته‌ای

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۲۳

 

در مظاهر آنچنان پیدا نمود

در همه آئینه‌ای ما را نمود

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۴۱

 

رو به آب چشم ما خوشتر شده

روی ما خوش بود از آن خوشتر شده

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۵۶

 

سیّد ما بندهٔ جانی اوست

پیش او سلطان غلام است ای پسر

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۵۷

 

سیّد من بنده را تفهیم کرد

اسم اعظم او به من تعلیم کرد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۶۱

 

شیر مردی باید از خود رسته‌ای

وز دو عالم رخت خود بر بسته‌ای

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۷۱

 

عاشقانه خوش درین دریا نشین

خوش بر آ با ما دمی با ما نشین

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۷۲

 

عالم و معلوم آنجا هست نیست

خادم و مخدوم آنجا هست نیست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۹۵

 

گر بود خوبی تو از زلف و خال

حسن ما را نیست حاجت با جمال

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۰۹

 

گوهر ار جویی بیا دریا طلب

آن چنان درّی بیا از ما طلب

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۲۰

 

مجلس عشق است و ما مست خراب

جام می نوشیم دایم بی حساب

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۲۳

 

محو ما شد قطره و دریا و جو

کل شی هالک الا وجهه

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۲۶

 

مرغکی سرگشته گردد کو به کو

یار او با او و می ‌گوید که کو

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۲۸

 

مشکل ما جمله حلوا کرده‌اند

صحن ما را پر ز حلوا کرده‌اند

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۳۵

 

می به رندان ده به زاهد می مده

شیشه پیش پای نابینا منه

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۳۸

 

نان گندم نزد آدم خوش بود

گرچه جو نزد خران خوشتر است

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
sunny dark_mode