گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی دیوانه برگوری بخفت

از سر آن گور یک دم مینرفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

این سخن درویش چون بشنود رفت

بود تشنه سیر خورد و سیر خفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سیزدهم » بخش ۱ - المقالة الثالثة عشره

 

پیر گفتش آفتاب اندر صفت

بارگاه همتست و معرفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش شانزدهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

بود دزدی دولتی در وقت خفت

در وثاق احمد خضرویه رفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش شانزدهم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

 

چون فکند آن نیم خشت ابلیس گفت

من کنون رفتم تو اکنون خوش بخفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

این سخن نقل است زاسکندر که گفت

هرچه گیری معتدل باید گرفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

خواجه کان بشنود شد با درد جفت

گفت بشنو دید آنچ این مرد گفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و سوم » بخش ۱ - المقالة الثالثة و العشرون

 

هست در هر ذات صد عالم صفت

لیک اصل جمله آمد معرفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و سوم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

 

روستائیی بشهر مرو رفت

در میان مسجد جامع بخفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و پنجم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

ترک صورت گیر در عشق صفت

تا بتابد آفتاب معرفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

چون بدید آن ژنده مجنون از شگفت

گشت سودائی و صفرا درگرفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و سوم » بخش ۱ - المقالة الثالثة و الثلثون

 

کای به داودی جهان معرفت

از ودودت ود میبینم صفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی عیسی مریم را چه گفت

گفت ای طاق ترا خورشید جفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و هفتم » بخش ۶ - الحكایة ‌و التمثیل

 

صعوهٔ عاشق زفان بگشاد و گفت

تو به نیکوئی مرا طاقی و جفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و هشتم » بخش ۱ - المقالة ‌الثامنة و الثلثون

 

چون تو او را زنده کردی در صفت

داد او در صورتت صد معرفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و هشتم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

شیخ آن زر داد خادم را و گفت

در فلان مسجد یکی پیری بخفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و هشتم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

 

جمله را خواند آن زمان حجاج و گفت

از شما من راز نتوانم نهفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۱ - المقالة الاربعون

 

چون برونی تو ز عقل و معرفت

نه تو در شرح آئی ونه در صفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۱ - المقالة الاربعون

 

در فروغ آفتاب معرفت

کی چراغی را توان کردن صفت

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۶ - حکایت الوصال فی شرح البلال

 

چون تو یکتا باشی اندر معرفت

معرفت آید ترا هر دم صفت

عطار
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۲۵
sunny dark_mode