عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه
گر ید بیضا نبودیش آشکار
کی گرفتی ذوالفقار آنجا قرار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید
تا کنی معزول یک تن را ز کار
میکنی تکذیب سی و سه هزار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید
او چو چندینی در آویزد به کار
حق ز حقور کی برد این ظن مدار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید
مال و دختر کرد بر سر جان نثار
ظلم نکند این چنین کس، شرم دار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید
باز فاروقی که عدلش بود کار
گاه میزد خشت و گه میکند خار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن
مرتضا گفتا به حق کردگار
گر بخوردی شربتم این نابکار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن
با میان نارد جهان بیکنار
چون علی صدیق را یک دوست دار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت گفتن مرتضی اسرار خویش را با چاه و پر خون شدن چاه
تو ز عشق جان خویشی بیقرار
واو نشسته تا کند صد جان نثار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت رفتن مصطفی بسوی غار و خفتن علی در بسترش
کرد جان خویشتن حیدر نثار
تا بماند جان آن صدر کبار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت رفتن مصطفی بسوی غار و خفتن علی در بسترش
تو تعصب کن که ایشان مردوار
هر دو جان کردند بر جانان نثار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درخواست پیغمبر (ص) از پروردگار که کار امتش را به او سپارد
سید عالم بخواست از کردگار
گفت کار امتم با من گذار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درخواست پیغمبر (ص) از پروردگار که کار امتش را به او سپارد
حق تعالی گفتش ای صدر کبار
گر ببینی آن گناه بیشمار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درخواست پیغمبر (ص) از پروردگار که کار امتش را به او سپارد
تو بنه پای از میان رو با کنار
کار امت روز و شب با من گذار
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درخواست پیغمبر (ص) از پروردگار که کار امتش را به او سپارد
یا قدم در صدق نه صدیقوار
یا نه چون فاروق کن عدل اختیار
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
جمله گفتند این زمان در دور کار
نیست خالی هیچ شهر از شهریار