پیش رفته کاروان سالارها

کرده طی شبگیرها ایوارها

بارشان خروارها خروارها

راهشان کهسارها کهسارها

همتی ای کاروانسالارها

یک نگاهی سوی سنگین بارها

بایدم از سیم و زر خروارها

هم ز ایمان اشتوران پر بارها

بنگرید ای کاروان سالارها

ای شما در روز و شب بیدارها

ره دهید ای خارها گل زارها

ره دهید این نخل شکربارها

کرده است این کارها بسیارها

کرده بس تسبیحها زنارها

گریم ای پس دور از آن انوارها

کور گردد گر دو چشمم بارها

ای خدا فریاد از این پندارها

گشته این پندارها آمارها

رفته بر باد ای بسی گلزارها

رسته اندر جای گلها خارها

ای برادر مرده ای تو بارها

زندگانی دیده ای بسیارها

عارفان فارغ از این پندارها

در نشاط و وجد از این آزارها

پیرهن بیند سراسر مارها

هم ز کژدم اندر آن خروارها

دید یکسو چون تلی خروارها

ریخته بر هم چه کوهی بارها

این ندم را گر بگفتم بارها

توبه ها بشکسته ام بسیارها

آنچه گفتم آزمودم بارها

دیده ام زین خار و بن بس خارها

آتش این آتشین رخسارها

نار این سروان پستان نارها

هست در دلها سوی گلزارها

رخنه ها اندر در و دیوارها

طایران آیند از آن گلزارها

بر سر دیوار دل بسیارها

توشه بردارید از دیدارها

خوان دعا در گوش گوهر بارها