گنجور

اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی

 

در بشر روپوش گشته است آفتاب

فهم کن و اللّٰه اعلم بالصواب

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی

 

ملک این را دان و دولت این شمر

ذره‌ای زین عالمی از دین شمر‌

هر که مست عالم عرفان بود

بر همه خلق جهان سلطان بود

گر بدانستی ملوک روزگار

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار

 

آن بدی که تو کنی در خشم و جنگ

با طرب‌تر از سماع و بانگ و چنگ

عاشقم برقهر و بر لطفش به جد

ای عجب من عاشق این هر دو ضد

این عجب بلبل که بگشاید دهان

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار

 

چون که بی‌رنگی اسیر رنگ شد

موسی‌ای با موسی‌ای در جنگ شد

چون به بی‌رنگی رسی کان داشتی

موسی و فرعون دارند آشتی

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار

 

حسن خود را از لباس آرد برون

باز در ذات خودش سازد وطن

کثرت کونین را در خود کشد

بحر وحدت چون که گردد موج زن

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار

 

چون گل از خار است و خار از گل چرا

هر دو در جنگند و اندر ماجرا‌

یا نه جنگ است از برای حکمت است

همچو جنگ خرفروشان صنعت است

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » رسائل » شرحی بر یک رباعی عرفانی‏

 

گفت پیغمبر اعلی را کای علی

شیر حقی پهلوانی پر دلی

لیک بر شیری مکن هم اعتمید

اندرآ در سایه نخل امید

اندرآ در سایه آن کاملی

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » رسائل » شرحی بر یک رباعی عرفانی‏

 

گر کلاه فقر خواهی سر ببر

وز خود و جمله جهان یکسر ببر

تا بود یک ذره از هستی به جا

کفر باشد گر نهی در عشق پا

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » رسائل » شرحی بر یک رباعی عرفانی‏

 

هیچ کس را تا نگردد او فنا

نیست ره در بارگاه کبریا

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » رسائل » شرحی بر یک رباعی عرفانی‏

 

خود نداند خلق اسرار مرا

ژاژ می‌دارند گفتار مرا

من چو خورشیدم درون نور غرق

می‌نتانم کرد خویش از نور فرق

ای دریغا عرصه افهام خلق

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از سنایی

 

هر زمان نو می‌شود دنیا و ما

بی‌خبر از نو شدن اندر بقا

آن ز تیری مستمر شکل آمده است

چون شررکش تیز جنبانی به دست

شاخ آتش را بجنبانی به ساز

[...]

اسیری لاهیجی
 
 
sunny dark_mode