گنجور

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه

 

حمد پاک از جان پاک آن پاک را

کو خلافت داد مشتی خاک را

آن خرد بخشی که آدم خاک اوست

جزو و کل برهان ذات پاک اوست

آفتاب روح را تابان کند

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

آن مریدی پیش شیخ نامدار

نام حق میگفت بیرون از شمار

شیخ اورا گفت ای بس ناتمام

نیست حق را در حقیقت هیچ نام

زآنکه هرچش آن تو خوانی آن نه اوست

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

چون همی شد غرقه فرعون آن زمان

از لژن پر کرد جبریلش دهان

نیمهٔ قول شهادت گفته بود

در دگر نیمه ز عالم رفته بود

از کرم گفتی که ای روح الامین

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - فی نعت الرسول صلی اللّه علیه و سلم

 

آنچه فرض دین نسل آدمست

نعت صدر وبدر هر دو عالمست

آفتاب عالم دین پروران

خواجهٔ فرمان ده پیغامبران

پیشوای انبیا و مرسلین

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۵ - فی معراج النبی صلی الله علیه و اله و سلم

 

یک شبی در تاخت جبریل امین

گفت ای محبوب رب العالمین

صد جهان جان منتظر بنشسته اند

در گشاده دل بتو در بسته اند

هفت طارم را ز دیدارت حیات

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۶ - فی الحكایة و التمثیل

 

چون پیمبر آمد از معراج باز

عایشه گفتش که ای دریای راز

راز بشنودی بگوش جان زحق

با دل من در میان نه یک سبق

گفت حق گفت ای نبی از حرمتت

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - فی فضیلة امیرالمؤمنین ابوبكر رضی الله عنه

 

تا نبی صدیق را محرم گرفت

صبح صادق عرصه عالم گرفت

صبح صدق از مشرق عزت بتافت

قاف تا قاف جهان عزت بیافت

جملهٔ عالم ازو پر نور گشت

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - فی فضایله

 

در شب معراج پیش ذوالجلال

مصطفا کرد از خداوند این سئوال

گفت چونی یا علیم و ای عزیز

گفت با بوبکر من چونی تو نیز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه

 

آنکه خاک پای او عیوق بود

خواجهٔ هر دو جهان فاروق بود

عارفی در امر معروف آمده

واقفی اما نه موقوف آمده

حق تعالی جمله دادش داد بود

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۰ - فی فضائله

 

مصطفی کرد از خدا نقل این کلام

گفت از خلقم مباهاتست عام

پس بفاروقم مباهاتست خاص

نیست از اخلاص کس را این خلاص

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - فی فضیلة امیرالمؤمنین عثمان رضی الله عنه

 

چون خلافت رونق از عثمان گرفت

شرق تا غرب جهان ایمان گرفت

از کمال فضل حق وز جهد او

شدجهان بر دین حق در عهد او

بود دریای حیا و کوه حلم

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - فی فضائله

 

حق تعالی گفت با روح الامین

باز پرس از رحمة للعالمین

کای نبی خشنودم ازعثمان خویش

هست او خشنود از رحمن خویش

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۳ - فی فضیلة امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه

 

رونقی کان دین پیغامبر گرفت

از امیرمؤمنان حیدر گرفت

چون امیر نحل شیر فحل شد

ز‌آهن او سنگ موم نحل شد

میر نحل از دست و جان خویش بود

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۴ - فی فضائله

 

مصطفا گفتست چون آدم بعلم

نوح فهم آنگاه ابراهیم حلم

باز یحیی زهد و موسی بطش کیست

گر نمیدانی شجاع دین علیست

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۵ - فی فضیلة حسن رضی اللّه عنه

 

نور چشم مصطفی و مرتضی

شمع جمع انبیاء واولیا

جمع کرده حسن خلق و حسن ظن

جملهٔ افعال چون نامش حسن

روی او در گیسوی چون پر زاغ

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۶ - فی فضیلة حسین رضی الله عنه

 

کیست حق را و پیمبر را ولی

آن حسن سیرت حسین بن علی

آفتاب آسمان معرفت

آن محمد صورت و حیدر صفت

نه فلک را تا ابد مخدوم بود

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۷ - فی التعصب

 

ای تعصب بند بندت کرده بند

چند گوئی چند از هفتاد و اند

در سلامت هفتصد ملت ز تو

لیک هفتاد و دو پر علت ز تو

هست کیش و راه و ملت بیشمار

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۸ - الحكایة و التمثیل

 

نیک مردی بود از زن پای بست

پیش رکن الدین اکافی نشست

پس ز دست زن بسی بگریست زار

گفت بی او یکدمم نبود قرار

نه طلاقش میتوانم داد من

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۹ - الحكایة ‌و التمثیل

 

فاطمه خاتون جنت ناگهی

پیش سید رفت در خلوتگهی

گفت کرد از آس دستم آبله

یک کنیزک از تو میخواهم صله

تا مرا از آس رنجی کم رسد

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۰ - الحكایة ‌و التمثیل

 

کوفئی را گفت مرد راز جوی

مذهب تو چیست با من باز گوی

گفت این که پرسد ای کاره لقا

باد پیوسته خدایم را بقا

عطار
 
 
۱
۲
sunny dark_mode