گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

از تو بر دل‌ها کمین‌ها نیک نیست

وز کمین تاراج دین‌ها نیک نیست

کرده نیکان چشم‌ها فرش رهت

پا نهادن بر زمین‌ها نیک نیست

در خم ابروی تو با راستان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

چون تو ماهی در همه آفاق نیست

بی تو بودن طاقت عشاق نیست

شوق خود را چون دهم تسکین به صبر

صبر کار عاشق مشتاق نیست

هیچ شکلی زیر این نیلی رواق

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

حسن تو راه امید و بیم زد

نبوت شاهی به هفت اقلیم زد

اول از رویت منجم یاد کرد

هر رقم کز ماه بر تقویم زد

رنگ سرخی اشک ما بر زر نهاد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

یار رفت و خیربادی هم نکرد

زین فرامش گشته یادی هم نکرد

بر مراد خویش رو در ره نهاد

روبه سوی نامرادی هم نکرد

بنده ای بودم به کویش خانه زاد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

کار من آمد به جان از یار دور

نیست جان دادن چنان ازکار دور

ای که گویی چونی از غم چون بود

تن ز جان تنها دل ازدلدار دور

گر بنالم ور بگریم دور نیست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

ایها الساقی ادر کأس المدام

چند داری دورم از می تلخکام

پیش زاهد می حرام آمد ولی

نزد عاشق ترک می باشد حرام

فیض می عام است خاص و عام را

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸

 

من بسی خوبان عالم دیده ام

چون تو در عالم کسی کم دیده ام

چشم من بی نم مبادا گر گهی

چشم خود را بی تو بی نم دیده ام

چون سر زلف تو پشت من خم است

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰

 

ای سپهر از هجر یارم سوختی

زاریم دیدی و زارم سوختی

روز من کردی شب تار و چو شمع

زار در شبهای تارم سوختی

لاله رویی را ز من کردی جدا

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

هر قلمزن راکه باشد ظلم خوی

دفع ظلمش تیغ عدل شاه به

تا شود کوتاه دست ظلم او

یک بدست از دست او کوتاه به

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

ای کریمانی که پیش چشمتان

خاک باشد سیم صرف و زر ناب

مادحان چون بر شما آرند روی

فی وجوه المادحین احثوا التراب

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۴۸

 

خواجه دارد اشتری و خیمه ای

در سفر راضی به قوت لایموت

اشتری چون عنکبوت از لاغری

خیمه بالایش کبیت العنکبوت

جامی
 
 
sunny dark_mode