گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۰

 

آنک جعدش مرغ دل را دام بود

شکل زلفش در کشیدن نام بود

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۱

 

کام جانم هیچ می دانی که چیست

در میان مهر و مه آبی و بس

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۲

 

قلب قلب قلب با قلب جگر

نام خورشیدی بود زرّین کمر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۴

 

کاف را بستان و در زا ضرب کن

تا شود نام نگاری ضرب زن

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۵

 

شست در هنگامه می باید فکند

تا که افتد ماهئی ناگه ببند

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۴

 

نیزه ی مقلوب را تصحیف کن

وانگه آنرا در میان تیر بند

تا بدانی نام مه روئی که هست

بر مهش زنجیر و در رنجیر بند

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۷۸

 

آن مه خورشید پیکر را لقب

قلب روز آمد ولی در قلب شب

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode