گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

آنچه با من سوز عشق وی کند

آتش سوزان کجا با نی کند

کرد با عقلم خیال لعل او

آنچه با مغز حریفان می کند

آنکه کار جمله از یک غمزه ساخت

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴

 

دانه خالت مرا شد دام هوش

آه از این گندم‌نمای جوفروش

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸۲

 

می کشد دیگر سپه سلطان کین

غم قرین باز آمد اربعین

از سر نو بر سر ارباب دین

غم قرین باز آمد اربعین

دل شکسته سرنگون بر ره علم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۰

 

بست زاهد از ردای خویشتن

پرده بر روی خدای خویشتن

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode