گنجور

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۷ - سرکا فروش

 

دلبر سرکافروشم لطف بی اندازه داشت

خانه من آمد امشب ترشرویی را گذاشت

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۸ - دلال پیاز

 

شوخ دلال پیازم داشت قصد ترکتاز

خانه خود بردم و کردم برهنه چون پیاز

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۹ - چلپک فروش

 

دلبر چلپک فروش از عاشقان در رهن شد

خانه من آمد و مانند چلپک پهن شد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۷۰ - تحویل گر

 

دلبر تحویل گر با کهنه قال و قیل کرد

خانه من رفت و گفتا ماه نو تحویل کرد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۷۱ - زرشوی

 

دلبر زرشوی از من کرد جست‌و‌جوی زر

خانه خود بردم و با او نمودم جوی زر

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۷۲ - جنگ مشتی

 

جنگ مشتی امرد من بود شوخ فتنه گر

کردم او را زیر دست خود به ضرب مشت زر

سیدای نسفی
 
 
۱
۲۷
۲۸
۲۹
sunny dark_mode