جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
برکش ای صوفی ز سر این خرقه سالوس را
جام می بستان و بشکن شیشه ناموس را
کاسه می خور که خواهد کاسه سر خاک خورد
بود نقش کاسه زر این سخن کاووس را
حسن رعنایان ز جعد عنبرافشان جلوه یافت
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
در گریبان ریز ساغر زاهد سالوس را
تا بسوزد ز آتش می خرقه ناموس را
خسته دل را دمی جانبخش می باید طبیب
عیسیی جو کین کرامت نیست جالینوس را
چون گدایانم بهل کز دور می بوسم زمین
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳
نعل در آتش گدازد، روی گرمت بوس را
زخمیِ دندان کند لعلت لبِ افسوس را
ناله و افغانِ من از لنگرِ تمکینِ اوست
بت ز خاموشی به فریاد آورد ناقوس را
خط چنین گر تنگ سازد بر دهانش جای بوس
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴
نیست از رازِ نهانِ من خبر جاسوس را
نبضِ من بندِ زبان گردید جالینوس را
بیندامت نیست هر حرفی که از لب سر زند
بخیهزن از خامشی این رخنهٔ افسوس را
نالهٔ دل کرد رسوا عشقِ پنهانِ مرا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵
ننگِ کفرِ من به فریاد آورد ناقوس را
میکِشد ایمانِ من در خون، لبِ افسوس را
از هوایِ نفسِ ظلمانی است سِیر و دورِ خلق
دود میآرد به جنبش صورتِ فانوس را
عیبِ خود دیدن مرا ز اهلِ هنر ممتاز کرد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶
عشق کو تا چاک سازم جامهٔ ناموس را
پیشِ زُهّاد افکنم این خرقهٔ سالوس را
هیچ کس از رشتهٔ کارم سری بیرون نبرد
نبضِ من بندِ زبان گردید جالینوس را
از خودآرایان نمیباید بصیرت چشمداشت
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷
گر دلم نالان شد از دست بتان، عیبش مکن
کاوش ناحق، به فریاد آورد ناقوس را
همچو شبنم، آب می گردم ز تاب عارضش
تا ز گلبرگ لب او می ربایم بوس را
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
دل ندارد تاب صحبت های نامانوس را
ره مده در بزم رندان زاهد سالوس را
در حقیقت این خود آرایان گرفتار خودند
حسن خط و خال بس باشد قفس طاووس را
جوش شوخی معنی آزرم از یاد تو برد
[...]