گنجور

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۵۳

 

خسروا ای ‌آنکه قهرت روز رزم و گاه کین

چرخ را با تیره خاک ره برابر می‌کند

گر نبود آنکه بینی روز رزم اندر هوا

روزگار از بیم تیغت خاک بر سر می‌کند

حاجتت نبود به خنجر روز کین کز روی کین

[...]

قاآنی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۶ - در مصیبت سالار شهیدان (ع)

 

باز از نو خامه همچون نی نوا سر می کند

یا حدیث نینوا را زیب دفتر می کند

مطرب محفل هم آواز صفیر خامه است

کز نواها فتنه بر پا شور بر سر می کند

گه کشد سوی عراقم گه برد سوی حجاز

[...]

وفایی شوشتری
 

صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح حضرت امام موسی کاظم(ع)

 

عشق جانان هر دلی را کو مسخر می‌کند

از نخست او را به خاک ره برابر می‌کند

بعد چندی کز لگدکوب ملامت پاک شد

اندر آن ویرانه دل تعبیر دیگر می‌کند

عشق را نازم که چون بر سنگ گردد جلوه‌گر

[...]

صامت بروجردی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

ابر چشم از سوز دل تا گریه را سر می‌کند

هرکجا خاکیست از باران خون تر می‌کند

تا ز خسرو آبروی آتش زرتشت ریخت

گنج بادآور ز حسرت خاک بر سر می‌کند

خیر در جنس بشر نبود خدایا رحم کن

[...]

فرخی یزدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode