×
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷
آب چشمم دم به دم از دل روایت میکند
قصهٔ جانم به سوز دل حکایت میکند
عاشق مستیم و عقل از خانه بیرون کردهایم
در به در میگردد و از ما شکایت میکند
دست ما بگرفت آن سلطان و ما را برگرفت
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
ماه بدر از روی خورشیدم حکایت میکند
وین سخن در جان اهل دل سرایت میکند
گرچه میخواهد که ریزد چشم مستش خون دل
زلفش از روی کرم چندین حمایت میکند
شهر دل معمور میدارد شه عشقش ولی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۸
آن که از اوضاع خود دایم شکایت میکند
خاطر دشمن فزون از خود رعایت میکند
میشود سرحلقه روشندلان روزگار
هرکه چون چشم آشنایی را رعایت میکند
نیست ایمن از گزند شوخ چشمان جهان
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
پیش خود تا فکر نفع بینهایت میکند
کارفرما کارگر را کی رعایت میکند
ماه نو با روی پر خون شفق را کن نگاه
کان ز داس و دست دهقانان حکایت میکند
فوری از نای وزیر آید نوای راضیم
[...]