گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۶

 

عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است

عهد گل در زود رفتن با وفای او یکی است

گرچه در هر گوشه صد قربانی لب تشنه هست

آن که زمزم سرزند از زیر پای او یکی است

هر که را بر دست نقاش است چشم دوربین

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode