گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۷

 

چون بر آرد آفتاب از قلب دریا ماهئی

دیدم اندر قعر و نام یار شد روشن مرا

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۴۹

 

قلب عکس و عکس قلب قلب را ترکیب کن

تا بدانی نام آن سرو سمن سیمای من

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۵۰

 

گفتمش نام تو ای سیمین تن آخر چیست گفت

چون مرا با زر ببینی نام من روشن کنی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۵۸

 

ای جوان چون نام دلدارم نمی دانی که چیست

روی مغلوب مصحّف را بنه بر پای پیر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۳

 

قلب نعل و پای مقلوب مصحّف را بزن

بر سر شه تا بدانی نام سیم اندام من

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۵

 

نام آنکو صد یک حسنش نباشد آفتاب

در حساب ارزانک سیصد نیست صد باری بود

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode