گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

کار ما با نفسِ بازپسین افتاده ست

آخر ای دوست همه مهرِ تو کین افتاده ست

تا مگر رسمِ عیادت ز جهان برخیزد

در میان این همه تعویق ازین افتاده ست

نه همانا که ز تأثیرِ مرض رنجه شود

[...]

۸ بیت
حکیم نزاری
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

تا مرا دیده بر آن زهره جبین افتاده‌ست

دلم از دوری او سخت حزین افتاده‌ست

دیده‌ام حسن رخش دید و در او حیران شد

راستی بر همه آفاق گزین افتاده‌ست

بر من خسته دل آخر چه سبب بی جرمی

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

شوخی که بلای دل و دین افتاده ست

برخاک ره از خانه زین افتاده ست

او پرتو خورشید جمال ازل است

از وی چه عجب گر به زمین افتاده ست

۲ بیت
جامی