یکی جام است در خورشید اینجا

چو بشناسی شوی جاوید اینجا

بدیدی آنچه کس نادید اینجا

شنیدی آنچه کس نشنید اینجا

یقین چون شیخ معنی دید اینجا

که کل میگفت از توحید اینجا

نمیگیرد مرا تقلید اینجا

که دیدستم نمود دید اینجا

یکی دیدست در توحید اینجا

گذرکرد است ازتقلید اینجا

مر این معنی نشاید دید اینجا

نشاید دید در توحید اینجا

گذشت او بیشک ازتقلید اینجا

چویار خویشتن را دید اینجا

بسی گویند از تقلید اینجا

ولی لا را که آرد دید اینجا

منم آب و توئی خورشید اینجا

بتو دارم همه امّید اینجا

این پری از کجا پرید اینجا

ور پری نیست چون رسید اینجا

حریم بزم عشق است این، چرایی ناامید اینجا؟

بود شمع و چراغ کشته را اجر شهید اینجا

متاع مصر ارزان است در بازار حسن او

زلیخا می تواند مفت یوسف را خرید اینجا

ره آمد شد باد صبا را زین قفس بستند

[...]

کسی در بندغفلت‌مانده‌ای چون من ندید اینجا

دو عالم یک درباز است و می‌جویم‌ کلید اینجا

سرا‌غ منزل مقصد مپرس از ما زمینگیران

به سعی نقش پا راهی نمی‌گردد سفید اینجا

تپیدن ره ندارد در تجلیگاه حیرانی

[...]

به مهر مادر گیتی مکش رنج امید اینجا

که خونها می‌خورد تا شیر می‌گردد سفید اینجا

مقیم نارسایی باش پیش از خاک گردیدن

که‌ سعی هر دو عالم چون عرق خواهد چکید اینجا

محیط از جنبش هر قطره‌ صد توفان جنون دارد

[...]