گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۲

 

خوی با ما کن و با بی‌خبران خوی مکن

دم هر ماده خری را چو خران بوی مکن

اول و آخر تو عشق ازل خواهد بود

چون زن فاحشه هر شب تو دگر شوی مکن

دل بنه بر هوسی که دل از آن برنکنی

[...]

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸۱

 

عزم برون چو مست خماری شوی، مکن

تاراج نقش آزری ومانوی مکن

خردی و همرهی بدان می کنی، خطاست

خوبی، ولی چه سود که بد می شوی، مکن

گر چه خوش است جور و جفاهای نیکوان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۴۷ - در نصیحت زنان بد

 

یا مگرد آشنای و شوی مکن

یا ببیگانه رای و روی مکن

اوحدی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش چهارم

 

خوی با ماکن و با بیخبران هوی مکن

دم هر ماده خری را چو خران بوی مکن

روی را پاک بشوی عیب بر آئینه منه

نقد خود را سره کن، عیب ترازوی مکن

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش چهارم

 

خوی با ماکن و با بیخبران هوی مکن

دم هر ماده خری را چو خران بوی مکن

شیخ بهایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸۱

 

روی از خلق نگردانده به حق روی مکن

یک جهت تا نشوی روی به آن سوی مکن

طعمه چون شیر به سر پنجه مردی به کف آر

چون دم سگ صفتاخدمت هر کوی مکن

از دل خود رقم نقش پذیری بزدای

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode