گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۶

 

خواهم دل خون گشته را از دست تو در خون کشم

یعنی به دیده آرمش وز دیده در جیحون کشم

چشمم که زیر هر مژه دارد دو صد دریای خون

زان رو به نوک هر مژه صد گوهر مکنون کشم

چشم خوشت مستانه زد تیری به دل دی از نظر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - شکوائیه

 

شعر فخر و شاعران ننگین ز فرط حرص و آز

خویش را از زمره این جمع چون بیرون کشم

«انوری» چون نیز از ننگ طمع نتوان گریخت

انتقام خویش از این ناقص‌شریکان چون کشم

عرفی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه

 

مگر کین دارا ز گردون کشم

درفش سکندر بهامون کشم

آذر بیگدلی