گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود

گر سراپا آتش سوزنده شد سوزش نبود

عشق را آماده بود اسباب و جان مستعد

کار چون افتاد با دل بخت فیروزش نبود

خرمن من بود و خرمن سوز شوخی بود نیز

[...]

وحشی بافقی