گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

یاد او کردم ز جان صد آه درد آلود خاست

خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست

چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل

کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست

دوش در مجلس به بوی زلف او آهی زدم

[...]

وحشی بافقی