گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز

آرزو کردت به این حال آرزومندی هنوز

کوه اگر بودی ز جا رفتی بنازم حوصله

اینهمه آزردگی داری و خرسندی هنوز

وقت نامد کز جنون این بند از هم بگسلی

[...]

وحشی بافقی