گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

در مشربی که مسلک و منزل برابر است

موج عنان گسسته به ساحل برابر است

دل برد طفلی از من و داغم که پیش او

یک مهرهٔ گلین بدو صد دل برابر است

این نقد دنیوی دهد آن فیض اخروی

[...]

جویای تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

چون دل دلیل نیست تن و [دل] برابر است

آبی که [تشنگی] نبرد گل برابر است

[جایی] که بحر وصل به گرداب [بیخودی] است

جام شراب و مرشد و کامل برابر است

مردی که [خو] به وادی حیرت گرفته است

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode