گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

آن روز که حرف عشق بشنفت دلم

شب تا به سحر میان خون خفت دلم

از بسکه خزان نامرادی دیدم

صد بار بهار آمد و نشکفت دلم

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode