گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

باز این خمار در سرم از چشم مست کیست

وین ناوکی که خست دلم را ز شست کیست

دل شد ز دست و باز نمی آید این صبا

آن مرغ آشیان وفا پای بست کیست

راحت شمر ز دوست دلا زخم تیغ را

[...]

جامی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۰۸ - حکایت زلیخا و ملاقات او یوسف علیه السلام را

 

زلف پیچاپیچ او در دست کیست

کیست امشب مست او او مست کیست

ملا احمد نراقی