گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم

گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیم

پیش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر است

دأب ما اینست یعنی قدر گوهر نشکنیم

هر متاعی را در این بازار نرخی بسته‌اند

[...]

وحشی بافقی