گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

چشمم خیال قد تو جز نخل تر نبست

نخل خیال را کس ازین خوبتر نبست

نگذشت در غم تو شبی کآتشین دلم

از دود آه راه نفس بر سحر نبست

برداشت وصلت از سر ما سایه وه که بخت

[...]

جامی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸

 

دل بزیب و زینت دوران هنرپرور نبست

غیر نقش بوریا بر خویشتن زیور نبست

تا دلم در کنج غم بر حال زار خود نسوخت

همنشین بر زخم من مرهم زخاکستر نبست

کاروان ها بار عشرت بست بهر دیگران

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۱

 

از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست

از شور بحر در صدف ما گهر نبست

چشمی که شد به روی سخن باز چون قلم

یک قطره آب خویش به جوی دگر نبست

زان دم که لعل او به شکر خنده باز شد

[...]

صائب تبریزی