گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۹۴

 

ای شمع! دمی از دل مضطر میزن

میسوز و نفس چو عود مجمر میزن

در صحبت شهد خام بودی میسوز

چون محرم او نیامدی سر میزن

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۸۵

 

شاخ گل تر بر سر عنبر میزن

وز تیغ مسلمان سر کافر میزن

چون نای توان بگوش من درمیدم

چون دف توام بروی من بر میزن

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱۵

 

چه عاجز مانده ای، دامان همت بر کمر می زن

برون از پرده افلاک چون آه سحر می زن

مکن لنگر چو داغ لاله یک جا از گرانجانی

چو شبنم هر سحرگه خیمه در جای دگر می زن

نباشد لشکر خواب گران را تاب فریادی

[...]

صائب تبریزی