گنجور

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

تا که یک شام به بزم طربش در شد شمع

کشته و مرده آن شوخ ستمگر شد شمع

در شب وصل رخ آن بت مهوش کافیست

شمعها خوش نبود زانکه مکرر شد شمع

شعله آتش رخسار تواش در گیرند

[...]

امیرعلیشیر نوایی