×
عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۲
چون دیده به روی تو نظر بگشاید
از هر مژهای خون جگر بگشاید
در صد گرهام ز زلف خم در خمِ تو
تا پسته به یک تنگ شکر بگشاید
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - فی مدح الصاحب الاعظم تاج الدین احمد العراقی طاب مثواه
ترک من چون گره از عنبر تر بگشاید
از دل نافه ی چین خون جگر بگشاید
عقل را کار ببندد چو قبا در بندد
روح را دل بگشاید چو کمر بگشاید
چشم من چون گهر افشان شود آن پسته دهن
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷
لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید
شکرستان ترا قفل ز در بگشاید
غمزه را بخش اجازت که به خنجر بکند
دیدهای کو به تو گستاخ نظر بگشاید
ره نظارگیان بسته به مژگان فرما
[...]