گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست

یک روز تحمل نکنم طاقتم اینست

بر خنجر الماس نهادم ز تو پهلو

آسوده دلا بین که ز تو راحتم اینست

جایی که بود خاک به سد عزت سرمه

[...]

وحشی بافقی