گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۲

 

هر سر مو بر دل من گر زبانی داشتی

از غم عشق تو فریاد و فغانی داشتی

بستر راحت نخواهم ای خوش آن شبها که من

بر درت بالین ز خاک آستانی داشتی

داشتی معذور ناصح بی خودیهای مرا

[...]

جامی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

جان من گر دل به دست دلستانی داشتی

رحم بر خون دل آزرده جانی داشتی

بیش از این بودی به عاشق مهربان ای سنگدل

گر بت سنگین دل نامهربانی داشتی

بی خبر کی بودی از درد نهان من چنین

[...]

رفیق اصفهانی