گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴

 

آن کیست که شهری همه دیوانه اویند

مفتون شده نرگس مستانه اویند

زان پیش که شمع رخش افروخته گردد

مرغان اولی اجنحه پروانه اویند

زان دم که به پیمانه لبش چاشنیی ریخت

[...]

جامی