تا وداع جهان جان نکنی

ره بدان فرخ آستان نکنی

اندرین راه اگرچه آن نکنی

دست و پایی بزن زیان نکنی

اندرین راه اگرچه آن نکنی

دست وپایی بزن زیان نکنی

زانچه گفتم دلت گران نکنی

وهم تعریض این و آن نکنی

ای دل طلب وصال خوبان نکنی

تا محنت هجر بر خود آسان نکنی

تا پا ننهی ز ورطه عقل برون

سر منزل خویش کوی جانان نکنی

شرر کاغذی‌، آرایش دکان نکنی

صفحه آتش نزنی‌، فکر چراغان نکنی

عمل پوچ مکافات کمین می‌باشد

آتشی نیست اگر پنبه نمایان نکنی

ذوق دریاکشی از حوصلهٔ وهم برآ

[...]

ای درد، ز مرگ فکر درمان نکنی

آزار دل شکسته حالان نکنی

در جان، غم یار دارم آسان ندهم

ای محنت هجر، مردن آسان نکنی

هله، هش دار، تا زیان نکنی

سر خود در سر زبان نکنی

رخنه ای شانه در آن زلف پریشان نکنی

تا که صد سلسله را بی سر و سامان نکنی

کی شود بلبل و قمری زگل و سرو آزاد

گر تو گلرو بچمن سرو خرامان نکنی

چه عجب گر دل عاشق هدف تیر تو شد

[...]

یادی از مادر بی شیر و ز پستان نکنی

خنده بر روی من ای غنچۀ خندان نکنی

نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی

که اعتماد بر اوضاع این جهان نکنی

از این وآن نکشی هیچ در جهان آزار

اگرتو نیت آزار این و آن نکنی

ز صد رفیق یکی مهربان فتد، هش دار

[...]