گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۱

 

مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد

حکایت دل شیدا نمی توانم کرد

تو حال من خود ازین روی زرد بیرون بر

که من به روی تو پیدا نمی توانم کرد

درونه خون شد و سختی جان من بنگر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

پیش تو جا نمی توانم کرد

وز تو خو وا نمی توانم کرد

می توانم ز خویش قطع امید

وز تو قطعا نمی توانم کرد

بی تو گفتم که صبر پیشه کنم

[...]

جامی