گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

دور از رخ تو چنانم ای دوست

کز هستی خود به جانم ای دوست

صبر از همه نیکوان توانم

لیک از تو نمی توانم ای دوست

خواهم که به روز وصل پیشت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

دور از رخ تو چنانم ای دوست

کز هستی خود به جانم ای دوست

صبر از همه نیکوان توانم

لیک از تو نمی توانم ای دوست

خواهم که به روز وصل پیشت

[...]

جامی