×
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۱
بیا که هندوی گیسوی دلستان تو باشم
قتیل غمزه ی خوانخوار ناتوان تو باشم
گرم قبول کنی بنده ی کمین تو گردم
ورم به تیر زنی ناظر کمان تو باشم
کنم بقاف هوای تو آشیانه چو عنقا
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
این بس که تماشایی بستان تو باشم
مرغ سر دیوار گلستان تو باشم
کافیست همین بهرهام از مائدهٔ وصل
کز دور مگس ران سر خوان تو باشم
این منصب من بس که چو رخش تو شود زین
[...]