گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۳

 

ای که دل دارد بسی بر روی جانان آرزو

چون کسی کاو درد یابد سوی درمان آرزو

گرچه بی سامانم از تو وصل می خواهم شبی

زانکه می دانم که دارد سر به سامان آرزو

آرزوی من به خاک پای تو دانی که چیست

[...]

جهان ملک خاتون